آریو برزن
دویست سال پس از بنیاد نهادن امپراتوری قدرتمند هخامنشی به دست کوروش کبیر، فردی به نام اوخوس به عنوان یازدهمین پادشاه این سلسله به پادشاهی رسید. از او که پس از بر تخت نشستنش خود را اردشیر سوم نامیده بود، به عنوان فردی خون آشام یاد می کنند. قتل و کشتار شاهزادگان دربار، در زمان او به اوج خود رسید. اوخوس از ترس توطئه چینی شاهزادگان برای رسیدن به حکومت، دست به چنین اعمالی زد. با این حال در زمان او پیشرفت های غیر قابل انکاری ملاحظه شد. قدرت مرکزی شاهنشاهی هخامنشی دوباره به حالت اولیه خود برگشته و به نیرویی سهمگین و استوار تبدیل شد. ایران موفق به صلح با یونان شد. شورش های مناطق مجاور دریای مدیترانه فرو نشانیده شد و مصر مجدداً به تصرف ایران در آمد.
همزمان با به سلطنت رسیدن اردشیر سوم، مردی قدر در امر حکومت، در آنسوی مرز های هخامنشیان بر تخت شاهی نشست. فیلیپ دوم توانست با سرکوب خان های محلی خود را پادشاه مقدونیه بنامد. وی پس از مدتی که دشمنانش او را احاطه کرده بودند، مجبور به عقد پیمان صلح با ایران شد. اوخوس که سرمست از این اتحاد بود، چشم امید به پایدار ماندن این قرارداد داشت.در همین زمان ها بود که فردی به نام کودومانوس یا کدمان به سبب رشادت هایی که از خود نشان داده بود به عنوان والی ارمنستان برگزیده شد.
اواخر سال ۳۳۸ ق.م. اردشیر سوم و پسرانش به دست فردی به نام باگواس به قتل رسیدند. اما آرسس یکی از فرزندان وی توانست جان سالم به در ببرد تا با عنوان شاه آلت دست باگواس بر تخت بنشیند. او پس از مدتی به فکر برداشتن باگواس از سر راه خود افتاد اما اجل امانش نداد و او نیز به سرنوشت پدرش دچار شد. مدت حکومت وی دو سال به طول انجامید. در زمان حکومت آرسس فیلپ آشکارا صلح با ایران را نقض کرد و در برابر حکومت هخامنشی اعلان جنگ داد و در قدم اول سه تن از سردارانش را برای شروع این نبرد به آسیا فرستاد اما در همان سال به قتل رسید.
پس از آرسس کودومانوس که از نوادگان داریوش دوم و والی ارمنستان بود، به تخت سلطنت نشست و خود را داریوش سوم نامید. کودومانوس در زمره ی پادشاهان با لیاقت هخامنشی بود و حتی توانست باگواس که مسبب مرگ دو نسل از پادشاهان هخامنشی بود را با نوشاندن زهر به قتل رساند اما از بخت بد او، تأسف بار ترین حادثه ی تاریخ ایران باستان در زمان حکومت وی روی داد: حمله ی اسکندر مقدونی به ایران.
پس از مرگ فیلیپ فرزندش اسکندر به جایش بر تخت نشست. ایرانی ها که خیال میکردند که با کشته شدن او دیگر همه چیز تمام شده است، خیالشان از بابت مقدونیه راحت شد. اما این حرکت اشتباه محض بود، زیرا پس از مدت اندکی معلوم شد که اسکندر جانشین بی چون و چرای فیلیپ است و در عرض زمان کمی توانست شورش های یونان را سرکوب، و آنجا را فتح کند. سپس، اسکندر ارتشش را که از مهره های زمان پدرش بهره می جست، وارد آسیا کرد. هسته ی اصلی ارتش او متشکل از دوازده هزار پیاده نظام مقدونی و دوازده هزار پیاده نظام یونانی سنگین اسلحه بود.
اسکندر وارد سرزمین ایران شد و با سرعت پیشروی می کرد. نخستین نبرد بین این دو حکومت در کنار رود گرانیکوس رخ داد. این جنگ سرنوشت ساز در پایان با عقب نشینی ایرانیان همراه بود.
پس از وقوع چند رشته جنگ بین دو کشور، در سومین نبرد مهم که آن را آربل یا گاوگاملا نامیده اند (واقع در کردستان کنونی) پی فرار غیر منتظره ی داریوش سوم از صحنه ی نبرد، ایرانیان که در حال شکست دادن ارتش مقدونی بودند مجبور به عقب نشستن شدند. در نتیجه شهر های شوش، بابل و استخر به دست اسکندر افتاد.
پس از فرار داریوش به سمت شمال شرق ایران، اسکندر به سرعت به سوی پایتخت هخامنشیان، پارسه، به راه افتاد.
این امپراتور جوان روز به روز به پارسه نزدیک تر می شد، بی خبر از آنکه دلاور مردی پارسی راه را بر او سد کرده بود.
اسکندر پس از جنگ آربل سپاه خود را به دو قسمت تقسیم کرد، قسمت اول به فرماندهی پارمن یونوس از طریق جلگه ی بهبهان و قسمت دوم به فرماندهی خود اسکندر از طریق کهکیلویه، راهی کوهستانی، به سوی پارسه روانه شدند.
سپاه اسکندر در حال پیشروی بودند که به منطقه ای به نام دربند پارس که نام کنونی آن تنگ تک آب است، رسیدند. به ناگه بارانی از سنگ و تیر بر سر سپاهیان اسکندر ریخته شد. دیگر امکان جلو رفتن نبود. همه سرشان را بالا گرفته بودند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. در بالا ترین نقطه ی کوه سردار پارسی سوار بر اسب، سپاهی کوچک از آخرین سربازان ایرانی را رهبری می کرد.
نام او آریوبرزن بود که در آن لحظه با فریاد به سربازانش دستور حمله می داد. اسکندر تلاش بسیاری برای جلو رفتن سپاهش می کرد اما بی فایده بود. سپاه پنج هزار نفری آریو برزن که تنها دارای چهل سواره نظام بودند، در شرف پیروزی بر سپاه ده هزار نفری اسکندر بود. از این رو فرمانده سپاه مقدونی با تلفات بسیار ناچار به عقب نشینی شد.
شب هنگام سربازان سپاه آریو برزن به دور هم جمع شدند و منتظر کوچک ترین حرکتی ازسوی دشمن بودند. اما در چادر مقدونی ها غوغایی به پا بود. اسکندر از شدت خشم در مرز جنون به سر می برد. فرماندهان ارتش بار ها منطقه را بررسی کردند اما هیچ راهی برای پیشروی جز همان راه بسته شده را پیدا نکردند.
در همین اوضاع بود که لی بانی یک اسیر جنگی نزد اسکندر آمد و به او گفت که بار ها در این منطقه رفت و آمد داشته و می تواند کوره راهی را که از پشت سپاه آریو برزن در می آید به آنها نشان دهد. با شنیدن این خبر اسکندر از جا جست و به سرعت سپاهش را جمع کرد و به سوی پارسیان به راه افتاد. در اردوگاه سپاهیان هخامنشی، سربازان، مطمئن از غیر قابل شناسایی بودن آن راه، همچنان به انتظار نشسته بودند. هنوز آفتاب صبحگاهی بر نیامده بود که سپاه آریو برزن خود را در محاصره دید. جنگ آغاز شد وهریک از سربازان ایرانی، آنان که با سلاح بوده و آنان که بی سلاح بوده به دشمن حمله می بردند و چه بسا آن سربازان بی دفاعی که خون سربازان مقدونی را بر زمین می ریختند. در این شرایط نابه سامان، آریوبرزن تصمیم گرفت که با شکستن حلقه ی سپاه دشمن هر چه زود تر خود را به پارسه برساند تا مانع از تصرف آن به دست اسکندر شود. او همراه با چند تن از سپاهیانش از جمله یوتاب، خواهر خودش که فرمانده بخشی از سپاه هخامنشیان بود، بند محاصره را شکست و توانست با وارد آوردن تلفات بسیار بر ارتش مقدونی خود را به پایتخت برساند.
اما از بخت بد سردار ایرانی آن دسته از سربازان اسکندر که پس از جنگ آربل از راه جلگه آمده بودند و تازه نفس هم بودند، سر راه او را گرفتند.
آریو برزن جانش را بر کف دستش نهاد و با همان تعداد اندکی که از سربازانش باقی مانده بود بر سپاه اسکندر گجسته یورش برد و آنچنان با دشمن جنگید تا خودش، خواهرش و تمامی یارانش کشته شدند و نامشان را برای همیشه در تاریخ ثبت کردند. (زردشتیان بر این باورند که اسکندر آفریده ی اهریمن است، به همین دلیل واژه ی گجسته را که در زبان ایرانیان باستان به معنی نفرین شده است، به نام او اضافه می کنند.)
ما قهرمانان زیادی همچون آریوبرزن داشتیم. قهرمانانی که در این دو هزار و پانصد سال نگذاشتند که بیگانگانی چون یونانی ها، رومی ها، مغولها، استعمارگران اروپایی و... ، ایران و فرهنگ ایران زمین را، از جهان هستی محو سازند. ما وظیفه داریم تا آخرین قطره از خون خود در راه میهنمان دفاع کنیم و نگذاریم هر کس و ناکسی به این کشور با این پیشینه ی تاریخی ناحق گوید.
ما وظیفه داریم از این قهرمانان ملی حمایت کنیم، و برای گسترش فرهنگ میهن پرستی، نهضت آنان را تبلیغ کنیم. دفاع آریوبرزن برای نجات میهنش درست نود سال پس از دفاع لئونیداس، پادشاه یونان، از کشورش بود. ولی متأسفانه تفاوتی که میان آن ها وجود دارد این است که، یونانیان در محل کشته شدن لئونیداس واقع در تنگه ی ترموپیل یک پارک و بنای یاد بود برایش ساخته، مجسمه ی اورا در آنجا بر پا داشته و آخرین سخنان او را در هنگام مرگ بر روی سنگ نوشته اند.
اما براستی امروزه از آریوبرزن جز چند خط نوشته از منابع خارجی چه چیزی مانده است؟
منابع:
١.جان مائول کوک، شاهنشاهی هخامنشی
٢.محمد هادی محمدی، فراز و فرود
۳.ابراهیم زاهدی مطلق، آریو برزن
۴.دائرة المعارف بزرگ زرّین
٥.وبلاگ آریو برزن، با آریایی مرد آزاده در تاریخ، فرهنگ و پزشکی
٦.دانشنامه ی رایانه ای ویکی پدیا، مدخل آریو برزن و داریوش سوم